شروانو (شَروانو) به قلم آمنه آبدار
پارت چهارم
زمان ارسال : ۴۷۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
کارزان، پدرش، لبخند آرامشبخشی روی لبش نشاند.
توی چشمهایش اطمینان بود، اطمینان به دلنیا و زندگی که قرار بود آنجا داشته باشد. دلنیا دلش گرم شد و بیشتر نگرانیهایش پر زد و رفت اما تا آخرین لحظه باید تلاشش را میکرد.
- موهات و ببافم؟
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهرا
00تا پارت ۵که موندم خیلی قشنگه